محل تبلیغات شما

بعد از چند روزی بصورت اتفاقی عمه ام فوت می کند و حال و هوای خانواده ام آشفته و پریشان در غم از دست دادن عمه جون 

و اما حال و هوای نامزدی که در حد بین خانواده ها بود چطور شد 

واینطور بود که هنوز چهلم عمم نشده بود همسر و خانوادش هر روز ظهر و عصر تماس میگرفتن میگفتن که برای حرف زدن برنامه عقد برویم 

پدرم هم که تنها خواهرش را از دست داده بود نمیدونست که چکار کند 

هر روز عوس وخانواده عروس میگفتن که بعد چهلمم خانواده ات میگن که از دلمون نمیره 

زود باشین بیایین قرار عقد بزاریم 

در این حین عروس خانوم و خانواده اش یه روز منو به تنهایی به خونه شون دعوت کردن و عروس خانوم برای اولین بار گفت که طی چند روزی که با هم بودیم من از تو خوشم نیومده و نمیخوام باهات ازدواج کنم منم گفتم باشه اگه اینطوریه اگه منو نپسندیدی زور که نیست ادامه نمیدیم که فیلم هندی نمیخوام بشیم

اما.

ادامه دور اول زندگی

خانواده ,روز ,عروس ,خانوم ,روزی ,نمیخوام ,میگفتن که ,و هوای ,حال و ,عروس خانوم ,از دست

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دخترکوچه های زمستون گنجشکی که لانه کرده در گلوی من